English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7120 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
correlation time U زمان همبستگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
correlation U بستگی دوچیز باهم
correlation U همبستگی
correlation U ربط
correlation U ارتباط
correlation U ارتباط همبسته کردن
correlation U رابطه
correlation U جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
correlation U ضریب رابطه
correlation U ارتباط داشتن
correlation U وابستگی
correlation energy U انرژی همبستگی
correlation diagram U نمودار همبستگی
correlation curve U منحنی همبستگی
correlation matrix U ماتریس همبستگی
correlation measurement U اندازه گیری همبستگی
correlation ratio U بهر همبستگی
correlation ratio U نسبت همبستگی
pearsonian correlation U همبستگی پیرسون
canonical correlation U همبستگی بندادی
canonical correlation U همبستگی دو سویه چندمتغیری
serial correlation U همبستگی دوری
serial correlation U همبستگی پیاپی
correlation factor U ضریب همبستگی
negative correlation U همبستگی منفی
coefficient of correlation U ضریب همبستگی
partial correlation U همبستگی سهمی
partial correlation U همبستگی جزئی
spurious correlation U همبستگی کاذب
triserial correlation U همبستگی سه رشتهای
index of correlation U شاخص همبستگی
correlation analysis U تجزیه و تحلیل همبستگی
correlation coefficient U ضریب همبستگی
tetrachoric correlation U همبستگی چهارخانه
negative correlation U همبستگی معکوس
radar correlation U درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
linear correlation U همبستگی خطی
rank correlation U همبستگی رتبهای
positive correlation U همبستگی مثبت
angular correlation U همبستگی زاویهای
biological correlation U همبستگی زیستی
multiple correlation U همبستگی چند متغیری
part correlation U همبستگی پارهای
multiple correlation U همبستگی چندگانه
biserial correlation U همبستگی دو رشتهای
simple correlation U همبستگی ساده
ratio correlation U همبستگی نسبتی
nonlinear correlation U همبستگی غیر خطی
rand correlation U همبستگی رتبهای
coefficient of multiple correlation U ضریب همبستگی چندگانه
coaxial graphical correlation U همبستگی نموداری
rank difference correlation U همبستگی تفاوت رتبه ها
point biserial correlation U همبستگی دو رشتهای نقطهای
product moment correlation U همبستگی گشتاوری
foot rule correlation U همبستگی سر انگشتی
index of multiple correlation U شاخص همبستگی چندگانه
spearman rank correlation coefficient U ضریب همبستگی رتبهای اسپیرمن
kendall's rank correlation method U روش همبستگی رتبهای کندال
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
what is the time? U وقت چیست
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
for the time being U عجالت
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
time will tell U در آینده معلوم می شود
take your time U عجله نکن
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین ببعد
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. U هنوز وقت هست.
behind time U بی موقع
behind time U دیر
at another time U در زمان دیگری
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U ضمنا"
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
all-time U همیشگی
from this time forth U ازاین پس
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
off time U وقت ازاد
Our time is up . U وقت تمام است
off time U مرخصی
old time U قدیمی
on time U مدت دار
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
once upon a time U روزگاری
down time U زمان بیکاری
down time U زمان تلف
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
two-two time U نتدودوم
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
three-four time U نت
four-four time U چهارهچهارم
At the same time . U درعین حال
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
down time U مرگ
about time <idiom> U زودتراز اینها
once upon a time U یکی بودیکی نبود
all the time <idiom> U به طور مکرر
out of time U بیموقع
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
one-time U سابق
one-time U قبلی
down time U زمان توقف
time is up U وقت گذشت
one-time U پیشین
many a time U بارها
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> U پایان وقت
one at a time U یکی یکی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time in U ادامه بازی پس از توقف
in time U بجا
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
in the time to come U در
specified time U وقت معین
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
some time or other U یک روزی
some time or other U یک وقتی
some time U مدتی
some time U یک وقتی
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U متقارن ساختن
time U وقت معین کردن
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U وقت قرار دادن برای
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U فرصت موقع
time U فرصت
time U تایم
time [s] <adv.> U بار
time out U تایم
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
i time U time Instruction
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
at any time <adv.> U درهمه اوقات
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1for some time i did not have to speak much.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com